ادبیات تطبیقی چیست؟ کارکردهای مختلف و مثال ها
به گزارش مجله گیلاسفا، ادبیات تطبیقی (Comparative Literature) یکی از شاخه های مجذوب کننده مطالعات ادبی است که به آنالیز رابطه میان آثار ادبی مختلف در فرهنگ ها، زبان ها و دوره های زمانی گوناگون می پردازد. این رشته به جای تمرکز بر یک ادبیات خاص، ارتباطات بین متون، سبک ها، ایده ها و تأثیرات متقابل را تحلیل می نماید. برای مثال، آنالیز شباهت های هملت شکسپیر با شاهنامه فردوسی یا مقایسه مضامین کمدی الهی دانته و معراج نامه های اسلامی نمونه هایی از مطالعات ادبیات تطبیقی هستند. این روش تحلیلی می تواند به کشف الگوهای مشترک در اسطوره ها، روایت ها و شخصیت های داستانی در نقاط مختلف دنیا یاری کند. علاوه بر این، ادبیات تطبیقی نقش مهمی در مطالعات بینارشته ای دارد و به تحلیل ارتباطات بین ادبیات و فلسفه، روان شناسی، سیاست و سینما می پردازد. دانشمندان این حوزه معتقدند که ادبیات، مفاهیم انسانی را فراتر از مرزهای ملی و زبانی منتقل می نماید و مطالعه تطبیقی می تواند به درک عمیق تر این پیوندها یاری کند. پژوهش های ادبیات تطبیقی معمولاً بر تأثیر ترجمه، اقتباس های سینمایی، جریان های فکری مشترک و شیوه های روایت در فرهنگ های مختلف تمرکز دارند. برای مثال، چگونه هزار و یک شب الهام بخش نویسندگان غربی همانند بورخس و پو بوده است؟ یا چرا آثار داستایوفسکی در ادبیات آمریکای لاتین تأثیرگذار شده اند؟

1- ادبیات تطبیقی فقط مقایسه کتاب ها نیست!
بسیاری تصور می نمایند که ادبیات تطبیقی تنها به مقایسه متون ادبی مختلف محدود می گردد، اما این رشته به تحلیل ارتباط میان ادبیات و دیگر رسانه ها مانند سینما، موسیقی، تئاتر و هنرهای تجسمی نیز می پردازد. برای مثال، چگونه آثار ادبی کلاسیک در فیلم های مدرن بازآفرینی می شوند؟ یا چگونه موسیقی فولکلور بر روایت های ادبی تأثیر گذاشته است؟. بعلاوه، رابطه بین افسانه های کهن و بازی های ویدیویی مانند The Witcher که از داستان های عامیانه اروپای شرقی الهام گرفته، نمونه ای از ادبیات تطبیقی در دنیای مدرن است. این رشته حتی روینمودهای فلسفی و روان شناختی را برای تحلیل تأثیر داستان ها بر مخاطبان دنیای به کار می گیرد.
2- ترجمه یکی از کلیدهای اصلی ادبیات تطبیقی است
بدون ترجمه ، مطالعه تطبیقی بین متون ادبی غیرممکن خواهد بود. بسیاری از آثار ادبی پس از ترجمه، در فرهنگ های تازه تغییر معنا می دهند، و این موضوع یکی از چالش های اصلی ادبیات تطبیقی محسوب می گردد. برای مثال، صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز در ترجمه های انگلیسی و فارسی تفاوت های ظریفی دارد که بر درک خواننده از روایت تأثیر می گذارد. بعلاوه، اقتباس های سینمایی از آثار ادبی، نوعی ترجمه بین رسانه ای محسوب می شوند، مانند رؤیای شب نیمه تابستان شکسپیر که در قالب فیلم های مدرن بازآفرینی شده است. پژوهشگران ادبیات تطبیقی به آنالیز چگونگی انتقال مفاهیم فرهنگی و زبانی در ترجمه های ادبی می پردازند و نشان می دهند که آیا یک اثر ادبی در فرهنگ های مختلف، همان معنا و تأثیر را دارد یا خیر.
3- داستان های مشابه در فرهنگ های مختلف وجود دارند!
یکی از شگفتی های ادبیات تطبیقی این است که داستان هایی مشابه در فرهنگ های مختلف دنیا به چشم می خورند، حتی اگر این فرهنگ ها هیچ ارتباط تاریخی مستقیمی با یکدیگر نداشته باشند. برای مثال، داستان سیندرلا در بسیاری از فرهنگ ها نسخه های متفاوتی دارد، از حکایت یشم طلایی در چین باستان گرفته تا داستان رودوپه در مصر باستان. این شباهت ها نشان می دهند که الگوهای روایی و کهن الگوها (Archetypes) فراتر از مرزهای فرهنگی و زبانی حرکت می نمایند. بعلاوه، مفاهیم مانند سفر قهرمان (Heros Journey) که جوزف کمبل در اسطوره شناسی عنوان نمود، در ادبیات تمام نقاط دنیا دیده می شوند. این نوع پژوهش ها یاری می نماید که نویسندگان و مخاطبان به درک عمیق تری از دنیای بودن بعضی ایده های ادبی برسند.
4- ادبیات تطبیقی و نقش آن در مطالعات پسااستعماری
ادبیات تطبیقی یکی از مهم ترین ابزارهای مطالعات پسااستعماری (Postcolonial Studies) محسوب می گردد، زیرا به آنالیز چگونگی تأثیر استعمار بر ادبیات کشورهای مختلف می پردازد. نویسندگانی مانند چینوا آچه به (Chinua Achebe) در همه چیز فرو می پاشد (Things Fall Apart) یا آرنست همینگوی در خورشید همچنان می دمد (The Sun Also Rises)، روایت هایی از برخورد فرهنگی و پیامدهای استعمار ارائه می دهند. در این نوع مطالعات، پژوهشگران چگونگی بازنمایی قدرت، نژاد و هویت فرهنگی در متون ادبی را آنالیز می نمایند. برای مثال، نقد تطبیقی رمان های غربی و شرقی نشان می دهد که چگونه استعمارگران و استعمارشدگان، یکدیگر را در متون ادبی توصیف نموده اند. نویسندگان پسااستعماری اغلب از ادبیات تطبیقی برای بازنویسی روایت های تاریخی و ارائه دیدگاه بومی خود استفاده می نمایند. برای نمونه، شرق شناسی (Orientalism) اثر ادوارد سعید (Edward Said) آنالیز می نماید که چگونه ادبیات و گفتمان غربی، شرق را به عنوان دیگری به تصویر کشیده است. این نوع تحلیل ها یاری می نماید تا مخاطبان درک نمایند که چگونه ادبیات می تواند به ابزاری برای سلطه یا مقاومت فرهنگی تبدیل گردد.
5- تأثیر ادبیات تطبیقی بر نظریه های دنیای شدن
با توسعه دنیای شدن (Globalization)، ادبیات تطبیقی به یکی از مهم ترین ابزارهای مطالعه تأثیر فرهنگ ها بر یکدیگر تبدیل شده است. امروزه، بسیاری از آثار ادبی نه تنها در یک کشور بلکه در سطح دنیای خوانده و تحلیل می شوند. برای مثال، چگونه آثار موراکامی (Haruki Murakami) در ژاپن نوشته می گردد اما الهام گرفته از سبک های آمریکایی و اروپایی است؟. نویسندگان مدرن اغلب تحت تأثیر ادبیات دنیای و چندفرهنگی (Multicultural Literature) هستند و عناصر مختلف از فرهنگ های گوناگون را در آثار خود ترکیب می نمایند. این پدیده نشان می دهد که ادبیات دیگر محدود به مرزهای ملی یا زبانی نیست و در دنیای مدرن، پیوندی میان فرهنگ ها برقرار نموده است. در مطالعات تطبیقی، پژوهشگران آنالیز می نمایند که چگونه دنیای شدن، موضوعاتی مانند هویت، زبان و ترجمه را در ادبیات معاصر تغییر داده است. ادبیات تطبیقی یاری می نماید که شباهت ها و تفاوت های متون در فرهنگ های مختلف درک شوند و نشان می دهد که چگونه یک ایده یا داستان می تواند در نقاط مختلف دنیا بازتولید گردد.
6- نقش ادبیات تطبیقی در شناخت کهن الگوهای دنیای
یکی از جنبه های مهم ادبیات تطبیقی، آنالیز کهن الگوها (Archetypes) در متون مختلف دنیای است. نظریه پردازانی مانند کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) معتقدند که کهن الگوها، الگوهای روایی مشترکی هستند که در فرهنگ های مختلف تکرار می شوند. برای مثال، داستان قهرمان با هزار چهره (The Hero with a Thousand Faces) نوشته جوزف کمبل (Joseph Campbell) نشان می دهد که چگونه الگوی سفر قهرمان (Heros Journey) در اسطوره های سراسر دنیا وجود دارد. از اودیسه هومر (Homers Odyssey) گرفته تا جنگ ستارگان (Star Wars)، بسیاری از داستان ها از همین الگوی بنیادین پیروی می نمایند. در مطالعات تطبیقی، پژوهشگران کوشش می نمایند تا ارتباط میان این کهن الگوها را در ادبیات فرهنگ های مختلف آنالیز نمایند و بفهمند که چرا بعضی از آن ها در طول تاریخ بارها بازنویسی شده اند. آنالیز این کهن الگوها به مخاطبان یاری می نماید تا درک نمایند که داستان های انسانی چگونه با وجود تفاوت های زبانی و فرهنگی، مفاهیم مشترکی را بازگو می نمایند.
7- رابطه بین ادبیات تطبیقی و فلسفه زبان
ادبیات تطبیقی ارتباط نزدیکی با فلسفه زبان (Philosophy of Language) دارد، زیرا بسیاری از متون در طول فرایند ترجمه دستخوش تغییرات معنایی می شوند. بعضی نظریه پردازان مانند ژاک دریدا (Jacques Derrida) در نظریه واسازی (Deconstruction) استدلال می نمایند که هیچ ترجمه ای دقیقاً معادل متن اصلی نیست. بنابراین، مطالعه تطبیقی میان نسخه های اصلی و ترجمه های مختلف، اندازه تغییرات مفهومی در یک اثر ادبی را تعیین می نماید. برای مثال، مفاهیم فلسفی در آثار هایدگر (Martin Heidegger) پس از ترجمه به انگلیسی دستخوش تغییرات معنایی مهمی شدند. پژوهشگران آنالیز می نمایند که چگونه تفاوت های زبانی، سبک و ساختار روایی یک اثر را در فرهنگ های مختلف تغییر می دهد. ادبیات تطبیقی نشان می دهد که زبان نه تنها وسیله ای برای انتقال معناست، بلکه خود بخشی از ساختار معنا در یک متن ادبی محسوب می گردد.
8- ادبیات تطبیقی و نقش آن در آنالیز اقتباس های سینمایی
یکی از حوزه های مجذوب کننده ادبیات تطبیقی، تحلیل اقتباس های سینمایی (Film Adaptation Studies) از آثار ادبی است. بسیاری از فیلم ها و سریال های معروف، برگرفته از آثار ادبی هستند، اما اقتباس آن ها همواره به متن اصلی وفادار نمی ماند. برای مثال، اقتباس سینمایی لولیتا (Lolita) از ولادیمیر ناباکوف (Vladimir Nabokov) یا درخشش (The Shining) از استیون کینگ (Stephen King)، تغییرات قابل توجهی در داستان اصلی ایجاد نموده اند. مطالعه تطبیقی این آثار نشان می دهد که چگونه رسانه تازه (سینما) یک روایت را تغییر داده و آن را برای مخاطبان مدرن قابل درک تر نموده است. گاهی اقتباس ها تأکید بیشتری بر جنبه های بصری و دراماتیک داستان دارند، درحالی که ممکن است بعضی از مفاهیم فلسفی و روان شناختی اثر اصلی را نادیده بگیرند. پژوهشگران آنالیز می نمایند که چگونه یک فیلم می تواند با تغییراتی در روایت، سبک و زبان تصویری، برداشت تازهی از یک اثر ادبی ارائه دهد. این موضوع بعلاوه به درک بهتر تفاوت های میان دو رسانه ادبیات و سینما یاری می نماید.
منبع: یک پزشک